تاریک شد هوا و تو رفتی به شهر نور

بی درد و ترس کردی از این زندگی عبور

از آن زمان که فاصله افتاد بین ما

هر شب به یاد قبل می کنم تو را مرور

یک چهره داشتی پر از احساس های ناب

یک قلب مطمعن پر از ایمان و عشق و شور

دستی که از لطافت پینه داشت

عمری پر از شرافت و از کینه ها به دور

 چندیست رفتی گرچه از نظر چشم ما ولی

از یاد ما نمی رود آن چشمه ی صبور

روحت شاد...